کوییدیچ در زمین بیضی شکلی بازی می شود که در سمت شمال و جنوب آن ، هر کدام سه حلقه گل وجود دارد. این بازی هفت بازیکن دارد که یکی از سه حلقه تیمش مواظبت می کند تا بازیکنان حرف توپی را وارد آن نکنند. سه بازیکن مهاجم مسئول وارد کردن توپ کوافل به داخل دروازه هستند. دو بازی کن مدافع وجود دارد که با چماغی چوبی ، دو توپ آهنین و محکم بلاجر را به سمت حریف پرتاب می کنند تا او را از مسیر منحرف کنند. آخرین بازیکن جستجوگر است که وظیفه دارد آخرین و چهارمین توپ را بگیرد... این توپ توپ طلایی کوچک و بال داری به نام اسنیچ است که هر جستجوگری با گرفتن آن 150 امتیاز نسیب تیم خود می کند و در عین حال گرفتن توپ اسنیچ به منزله پایان بازی است. وارد کردن توپ کوافل هم در یکی از سه حلقه حریف ده امتیاز به ارمغان می آورد.
داوری کوییدیچ یکی از سخت ترین کار هاست. امروزه داوران در امنیت کامل هستند اما قبل از دهه 1980 داوران توسط طلسم های بازیکنان و طرفداران تیم مورد حجوم قرار می کرفتند.
در این داستان که اولین داستان هری پاتر است شخصیتها معرفی شده و در عین معرفی اولیه تخیل، داستانی آهنگین و جذاب نقش شدهاست.
هری پاتر در این داستان وارد دنیای دیگری شده و با افراد جدید دوست میشود که این مقدمه داستانهای بعدی را شکل میدهد.
همانطور که گفته شد این کتاب داستانی آهنگین و جذاب دارد. در ابتدا هری پاتر که نزد خاله و شوهر خاله اش زندگی میکند معرفی میشود ... هری ناگهان میفهمد که یک جادوگر است و لرد ولدمورت در کودکی به خانه آنها حمله کرده و پدر و مادرش را کشته، ولی به طور شگفت انگیزی نتوانسته هری را نابود کند و جادویش به خودش بازگشته است، در نتیجه ولدمور از بین رفته و فقط یک زخم صاعقه مانند بر پیشانی هری گذاشتهاست.
هری در این داستان با رون ویزلی و هرمیون گرنجر دوست میشود و ماجراهایی را در پی میگیرد . او میفهمد که سنگ جادو که یک وسیله جاودانه شدن است و عمر جاودانه میبخشد در هاگوارتز، مدرسه جادوگری هری پاتر مخفی شدهاست . او به معلم درس معجونها شک میکند که دنبال آن سنگ است و شبی بالاخره با کمک دوستانش از بزرگترین سدهای دفاعی جادویی جهان رد شده و به سنگ جادو میرسد. اما در کمال تعجب میفهمد که فردی که در آن جا به دنبال سنگ است استاد دیگری است که تحت کنترل ولدمورت در آمدهاست. آنها نبرد کوچکی میکنند و سر انجام ولدمورت نابود میشود.
هری در پایان میفهمد که دلیل اینکه در کودکی از طلسم ولدمورت نجات یافته اینست که مادرش خود را فدای او کرده و با به وجود آوردن جادویی باستانی به نام جادوی عشق ولدمورت را شکست دادهاست. اما ولدمورت از بین نرفته و دوباره بازگشته و این بار هم معلوم نیست که از بین رفته باشد!